کارگردانان 'عشق معمولی' در مورد جشن گرفتن لحظات روزمره در شرایط سخت

چه فیلمی را ببینید؟
 

به علاوه: لیزا باروس دسا و گلن لیبرن در ایجاد صمیمیت آسان بین لیام نیسون و لزلی منویل.

2020 تازه شروع شده است، اما کارگردانان لیزا باروس دسا و گلن لیبرن ( لزرش های خوب ) قبلاً فیلم سال مورد علاقه ام را تحویل داده ام. عشق معمولی که در حال حاضر در تئاتر بازی می کند، داستان یک زوج کاملاً معمولی را روایت می کند ( لیام نیسون و لسلی منویل ) تحت شرایط فوق العاده - تشخیص سرطان سینه. این دو بازیگر که بهترین کار حرفه‌ای خود را ارائه می‌کنند، با حقایق این بیماری مبارزه می‌کنند در حالی که هنوز زمان پیدا می‌کنند تا شادی‌های عشق آسان خود را جشن بگیرند. این یک قطعه فیلم قابل توجه، حساس و تاثیرگذار است که تا مدتی بعد با شما همراه خواهد بود، و من بسیار هیجان زده بودم که با باروس دسا و لیبورن در مورد نحوه چیدمان همه اینها صحبت کنم.

در طول این مصاحبه تلفنی با کولایدر، کارگردانان در مورد الهام‌بخش واقعی داستان، سهولتی که نیسون و منویل صمیمیت زندگی‌شان را ایجاد می‌کنند، نحوه کارگردانی آنها به عنوان یک دو نفر، لزوم تقسیم‌بندی فیلم به آن صحبت کردند. ملزومات آن، و آنچه آنها امیدوارند افرادی که در شرایط مشابه قرار می گیرند، احساس دوری کنند.

تصویر از طریق خیابان بلیکر

Collider: خیلی دوست دارم از ابتدای سفر این فیلم شروع کنم. چگونه با فیلمنامه اوون مک کافرتی آشنا شدید؟ و آیا با آثار او به عنوان نمایشنامه نویس آشنا بودید؟

LISA BARROS D’SA: ما با کارهای او آشنا بودیم و وقتی همدیگر را دیدیم، پروژه هنوز فیلمنامه نبود. ما گلن و من و دیوید هلمز بودیم، که با او یک شرکت تولیدی داریم، او همکار طولانی مدت ما است که بیشتر به خاطر موسیقی متن های موسیقی اش شناخته شده است، اما همچنین تهیه کننده این فیلم است. دیوید و اوون برای مدت طولانی با هم دوست بودند. آنها در همان مناطق بلفاست بزرگ شدند. همه ما واقعاً با کار اوون به عنوان یک نمایشنامه نویس آشنا بودیم، یک نمایشنامه نویس درخشان، و مدتی بود که در مورد توسعه چیزی با هم صحبت می کردیم. داستان او بر اساس اتفاقی است که در زندگی خود اوون رخ داد، زمانی که همسرش پگی به سرطان سینه مبتلا شد. عناصر تخیلی زیادی در داستان وجود دارد، اما از اینجاست. و واقعاً این دیوید بود که به اوون پیشنهاد داده بود که این را به عنوان اولین فیلمنامه‌اش بنویسد. من فکر می کنم که اوون در ابتدا کمی بی میل بود، زیرا موضوع سختی است که باید به آن بازگردیم. اما دیوید بسیار متقاعدکننده است، و فکر می‌کنم او هم مانند ما احساس کرد... اوون شروع به احساس کرد که این موضوعی است که می‌تواند چیزی واقعاً قدرتمند تولید کند. و بنابراین ما در آن مرحله درگیر شدیم. و ما واقعاً هیجان زده بودیم که ببینیم چه چیزی ظاهر می شود زیرا این مطالب بسیار صمیمی است. ما فقط احساس کردیم که می تواند به عنوان یک قطعه واقعاً قدرتمند ظاهر شود، و وقتی حتی به مرحله خواندن اولین پیش نویس ها رسیدیم، کاملاً خوشحال شدیم. داستانی در مورد سرطان در اینجا وجود دارد، اما آنچه واقعاً بود، یک داستان عاشقانه باورنکردنی و منحصر به فرد بود، داستانی در مورد ازدواج، یک داستان عاشقانه، داستانی که ما فقط احساس می کردیم به این شکل کاوش نشده بود، و فوق العاده بود. .

آیا در روند فیلمبرداری یا صحبت با اوون در مورد چگونگی ارائه تا حد امکان حساس تر، اقداماتی انجام شده است که ممکن است به طور غیر معمول شخصی یا شخصی باشد؟ یا فقط به نوعی سرتان را پایین انداختید و داستانی را که باید گفته می شد تعریف کردید؟

گلن لیبرن: ما با اوون و همچنین پگی، همسرش گفتگوهای زیادی داشتیم. ما با پگی زیاد صحبت کردیم و یکی از چیزهایی که فکر می کردیم در مورد پروژه به همراه فیلمنامه اوون دوست داریم این بود که احساساتی نبود و هیجان انگیز نبود. همه ما بسیار مشتاق بودیم که فیلم به همین شکل باقی بماند، و گاهی اوقات ممکن است فشارهای بیرونی برای تصویر کردن آنها به عنوان کارگردانی بسیار دراماتیک یا ملودراماتیک وجود داشته باشد. و این یکی از چیزهایی بود که همه ما احساس می کردیم باید اعصاب خود را نگه داریم و انجام ندهیم. زیرا احساس می‌کردیم که این لحظه‌های هر روز به اندازه هر نسخه هیجان‌انگیزی از آن‌ها ارزش نمایش بزرگ را دارند. ما فکر می کنیم که در آن لحظه ها به اندازه هر چیزی شکوه وجود دارد. بنابراین، ما انجام دادیم، ما زیاد صحبت کردیم. و سپس، با توجه به جنبه پزشکی، تحقیقات زیادی انجام شد. لیزا از یک خانواده پزشکی است. پدرش جراح و مادرش متخصص بیهوشی و خواهرش مشاور مراقبت های تسکینی است. بنابراین، از طریق ارتباطات خانوادگی، و همچنین از طریق ارتباطات گسترده‌تر و بیمارستان‌ها در ایرلند شمالی، به خوبی مورد تحقیق قرار گرفت تا با دقتی که شایسته آن بود، با این مواد برخورد شود.

BARROS D’SA: افراد زیادی هستند که هر روز از این نوع داستان ها عبور می کنند. خیلی از ما با این داستان ارتباط داریم. ملاقات با دوستان، اقوام سخت نیست. بنابراین ما واقعاً می‌خواستیم تا آنجا که می‌توانیم به حقیقت آن تجربه احترام بگذاریم و این تحقیق بخش بزرگی از آن بود. و ما حتی متخصصان پزشکی واقعی را روی پرده داریم که واقعاً سخاوتمندانه وقت خود را صرف کرده اند تا بیایند و به ما در انجام آن صحنه ها کمک کنند. بنابراین در برخی از صحنه‌هایی که لزلی تحت درمان‌ها و آزمایش‌های مختلف قرار می‌گیرد، یک ماموگراف واقعی، پرستار شیمی‌شناس، رادیولوژیست است که همه آن‌طور که می‌کنند، تا جایی که ممکن است با یک بیمار واقعی عمل می‌کنند. بنابراین، این به ما کمک کرد تا احساس کنیم که داستان را به طور واقعی تعریف می‌کنیم و فکر می‌کنم به لزلی نیز کمک کرد، زیرا او می‌توانست کاری را که یک بیمار در آن شرایط انجام می‌دهد، یعنی تسلیم کردن خود به دست افرادی که می‌دانند چه می‌کند، انجام دهد. در حال انجام دادن و حتی اگر ندانید چه اتفاقی در حال رخ دادن است، همان‌قدر که مردم سعی می‌کنند این روش‌ها را برای شما توضیح دهند، همیشه کاملاً گیج‌کننده است. بنابراین او توانست خود را به دست متخصصان بسپارد. و من فکر می‌کنم همه ما احساس کردیم که این به هر یک از ما در نقش‌هایمان کمک کرد تا کمی اصالت بیشتری در قطعه ایجاد کنیم.

تصویر از طریق خیابان بلیکر

من فکر می کنم که اصالت واقعاً از بین می رود. به عنوان کارگردان، چه با افراد واقعی غیرحرفه‌ای مانند این پزشکان حرفه‌ای یا با دو بازیگر بسیار شناخته شده سینما، شما دو نفر با بازیگران کارگردانی چگونه برخورد می‌کنید؟ آیا یکی از شما یک جنبه و دیگری جنبه دیگر دارد یا بیشتر مشارکتی است؟

BARROS D’SA: من بیشتر با بازیگران کار می کنم.

لیبرن: آره، لیزا خیلی نزدیک تر با بازیگران کار می کند. من اهل طراحی هستم من از طریق کار بر روی طراحی موسیقی و سپس ساخت ویدیوهای پاپ و این جور چیزها وارد تجارت فیلم شدم. بنابراین اینگونه وارد این صنعت شدم. بنابراین من تمایل دارم که بیشتر با دوربین و طراحی تولید و تمام آن جنبه ها کار کنم و لیزا با بازیگران کار می کند. اما، در واقع، این چیزها باید با هم کار کنند، البته. بنابراین حقیقت این است که ما در مورد هر جنبه ای بین خود بحث می کنیم و هر دو به همان اندازه روی تخصص یکدیگر تأثیر می گذاریم، فکر می کنم، تخصص. اما، روزی که فیلمبرداری می‌کنیم، واقعاً موافق نیستیم که اینطور باشد... می‌دانم که برخی از تیم‌های کارگردانی این نوع تگ تیم را با بازیگران انجام می‌دهند. ما باور نداریم که این راهی است که می خواهیم به آن نزدیک شویم.

آیا تا به حال لحظاتی وجود داشته است که، فرض کنید شما دو نفر به نوعی از تخصص یکدیگر عبور کرده باشید؟

لیبرن: همیشه. برای من، این موضوع است. ما هفته‌ها، ماه‌ها، اگر نگوییم سال‌ها در مورد این پروژه‌ها صحبت می‌کنیم و واقعاً بسیار مهم است که همه جنبه‌های اجرا را مورد بحث قرار دهیم زیرا لیزا به اندازه من در سبک بصری نقش دارد و بالعکس. و بعد از همه صحبت‌ها و همه آماده‌سازی‌هایی که انجام می‌دهیم، که صدها اگر نه هزاران ساعت است، در پایان آن یک دید منحصر به فرد برای فیلم داریم. ما می دانیم چه تونالیستی، برای چه چیزی تلاش می کنیم تا به آن اجازه دهیم، وقتی سر صحنه فیلمبرداری هستیم و وقتی می گوییم کات و من با دوربین صحبت می کنم، در جهت مخالف بدویم، لیزا با بازیگران صحبت می کند. اما حتی در صحنه فیلمبرداری، ما در حال بحث در مورد همه چیز در لحظه هستیم، یا به جنبه عملکرد دوربین نگاه می کنیم یا در مانیتور و در مورد هر جنبه ای از آن بحث می کنیم. فقط در مورد آن جداتر به نظر می رسد. ما مدت ها قبل از اینکه با اوون همکاری کنیم با هم کار کرده ایم. ما در پروژه های دیگری همکاری کردیم، بنابراین فکر می کنم یک اعتماد متقابل بین ما وجود دارد.

باروس دسا: مطمئنا. و همانطور که گلن گفت، همه اینها از همان صدای واحدی می آید که ما داریم. صدای واحد برای فیلم خاصی که در طول زمان در آماده سازی با هم ساخته ایم.

چطور شد که دوتایی به بازیگری و همکاری با لیام و لزلی روی این موضوع آمدید؟

BARROS D’SA: ما برای مدتی از طرفداران بزرگ هر دو بازیگر بودیم. بنابراین، من فقط باید بگویم که ما چه امتیازی را احساس کردیم که بتوانیم با آنها کار کنیم. و نه تنها این، بلکه برای اولین بار آنها را روی صفحه نمایش گرد هم آورد. ما قبلاً در مورد پروژه دیگری با لیام صحبت می کردیم، بنابراین کمی با او آشنا شده بودیم و فقط احساس کردیم که مطالبی در این مورد وجود دارد که او واقعاً به آن علاقه مند می شود. و وقتی اولین پیش نویس را خواندیم، ما فقط صدایش را در آن شنیدم بنابراین، ما از فرصت استفاده کردیم و آن را زودتر برای او فرستادیم. و خوشبختانه او موافقت کرد و نوشتن را دوست داشت. بنابراین او ابتدا سوار شد. و لزلی-- منظورم این است که لزلی خارق‌العاده‌ترین بازیگر است، یکی از بزرگان. و بنابراین همه ما احساس کردیم چیزی وجود دارد که این دو بازیگر به اشتراک می گذارند. آن‌ها در هر کاری که انجام می‌دهند آنقدر قانع‌کننده هستند، آنقدر باورپذیر هستند که حس شوخ طبعی وجود داشت که احساس می‌کرد آن‌ها به اشتراک خواهند گذاشت. می دانستیم که لیام از طرفداران پر و پا قرص لسلی نیز بود. بنابراین وقتی او نیز موافقت کرد که این کار را انجام دهد، ما کاملاً هیجان زده شدیم. و به محض اینکه آنها را جمع کردیم، می توانستیم ببینیم که این شیمی روی صفحه کار می کند. بنابراین اساسا، آنها هر دو افراد بسیار شوخ، افراد بسیار سخاوتمند، بسیار مهربان و بازیگرانی سخاوتمند هستند. آنها واقعا یک فضای دوست داشتنی بین آنها ایجاد می کنند. و سخاوت واقعی در نحوه کار آنها در صحنه فیلمبرداری وجود داشت. بنابراین سر صحنه بودن با آنها فقط یک تجربه لذت بخش بود. آنقدر فضای دوست‌داشتنی بود که فکر می‌کنم همه را قادر می‌سازد به اندازه کافی احساس امنیت کنند تا بهترین کار خود را انجام دهند.

تصویر از طریق خیابان بلیکر

درک من این بود که آنها تا زمان شروع فیلمبرداری همدیگر را ندیده بودند. درست است؟

باروس دسا: نه کاملاً، اما نه چندان دور. آنها تا زمانی که هر دو با این پروژه موافقت نکردند ملاقات نکردند. هر دو بسیار مشتاق کار با هم بودند. آنها به عنوان بازیگر احترام زیادی برای یکدیگر قائل بودند، اما هرگز ملاقات نکرده بودند. بنابراین ما، مدت کوتاهی قبل از شروع فیلمبرداری، لزلی در حال بازی در آن بود سفر طولانی روز به شب روی صحنه در نیویورک لیام در نیویورک زندگی می کرد. پس با هم دیدیم و آنها دور هم جمع شدند و یک شب قبل از رسیدن ما شام خوردند. اولین باری بود که با هم ملاقات کردند. لیام برای دیدن لسلی روی صحنه رفت. و من فکر می کنم بلافاصله آنها پیوند خوردند. و یکی دو روز بعد، همه دور هم جمع شدیم، نشستیم و از آنها خواستیم فیلمنامه را بخوانند. و همانطور که گفتم، آنها یک حس شوخ طبعی مشترک، آشنایی های مختلف مشترک داشتند. خیلی طول نکشید که آنها احساس کردند دوستان قدیمی هستند.

اوه، شنیدن این خیلی دوست داشتنی است. آنها قطعاً حس صمیمیت، آرامش را با یکدیگر به ارمغان می آورند. آنها احساس می کنند که برای همیشه یکدیگر را می شناسند. و من کنجکاو هستم که آیا فرآیندی برای رسیدن به آن مکان صمیمیت عاطفی وجود داشته است، چه از طریق ساختن داستان‌های پس‌زمینه برای آن شخصیت‌ها، یا صرفاً به نوعی نشان دادن و ارائه مطالب بوده است؟

باروس دسا: زمانی که با هم گذراندیم، چند روزی که در نیویورک و سپس قبل از فیلمبرداری داشتیم، به جای اینکه واقعاً صحنه ها را با جزئیات تمرین کنیم، کار فقط در مورد سفرهای احساسی شخصیت ها و نحوه آنها بود. از طریق این فرآیند به این مکان رسیدم، برای آن دو چگونه بود. و البته پس از آن وارد می شوید... شما به قول خودت در مورد اینکه شخصیت ها چه کسانی هستند، چه پیشینه ای دارند، چه پیشینه ای دارند صحبت می کنید. و همه اینها واقعاً انتخاب ها را مشخص می کند. و این چیزهای مهمی است زیرا به نوع خانه ای که آنها در آن زندگی می کنند، طراحی تولید شما، نوع لباسی که آنها می پوشند مربوط می شود. بنابراین انتخاب کمد لباس.

باروس دسا: همه اینها. بنابراین این گفتگوهایی بود که همه ما داشتیم، زیرا اینها بخشهای مهمی در ساختن شخصیت ها نیز هستند. و بنابراین بله، لسلی و لیام در آن مکالمات بسیار شرکت داشتند. و به این ترتیب این یک فرآیند ساخت بود. اما همچنین، منظورم این است که چیزی که شما واقعاً می‌خواهید ایجاد کنید اعتماد و آشنایی با یکدیگر است، به طوری که هر زمان که همه ما قرار گذاشتیم، همه احساس آرامش کافی برای انجام کار بزرگ داشته باشند. چون واقعا... مطالب صمیمی و بسیار احساسی در این وجود دارد. و اگر مردم احساس نکنند که در یک محیط حمایتی قرار دارند، آسیب پذیر بودن برایشان سخت است. بنابراین آنچه ما امیدواریم انجام دهیم این است که چنین محیطی را ایجاد کنیم که به آنها اجازه دهد بهترین کار خود را انجام دهند. منظورم این است که آنچه آنها باید در این کار خلق کنند فقط شخصیت های خودشان نیست، بلکه همانطور که شما می گویید، این نوع موجودیت، این موجودیت نامرئی این ازدواج 30 ساله است. و می دانید، این فقط گواهی بر این بود که هر دوی آنها چقدر به عنوان بازیگر هستند، که می توانند بدون آمادگی زیاد، درست همان جا در اتاق، این را زنده کنند.

من عاشق نحوه بیان شما هستم، موجودی نامرئی. فکر می‌کنم این فیلم زیرمتن زیادی دارد... همه در اتاق دقیقاً می‌دانند که چه اتفاقی می‌افتد، حتی اگر به صراحت آن را نمی‌گوییم. و من فکر می‌کنم شاید بزرگترین لحظه دراماتیک آن این باشد که ما هرگز واقعاً آسیب گذشته را که آنها با مرگ فرزندشان تجربه می‌کنند، نمی‌فهمیم. ما هرگز واقعاً متوجه شرایط آن نمی شویم. آیا تا به حال بحثی در مورد اینکه چقدر باید در مقابل زیرمتن باقی بماند، وجود داشت؟

باروس دسا: بحث های زیادی. بله، قطعا. منظورم این است که ما روشی را دوست داشتیم که در فیلمنامه با یک دست بسیار سبک به آن پرداخته شد. ما می خواستیم این داستان در چارچوب دیدگاه این شخصیت ها باشد. ما فقط... شما می توانید خیلی بیشتر از آن چیزی که فیلم های خاص اجازه می دهند، به هوش مخاطب اعتماد کنید. ما فقط می‌خواستیم به اندازه‌ای که نیاز داشتیم اطلاعات بدهیم تا مخاطب بتواند داستان را از نظر احساسی به همان اندازه که ما می‌خواستیم تجربه کند. اما کالیبره کردن چیز بسیار خوبی است. بنابراین، بحث های زیادی در ویرایش در مورد اینکه چند فریم روی این عکس معطل می کنیم وجود داشت. در چه مرحله‌ای اطلاعات کمی درباره این داستان وارد می‌کنیم، و کافی است بدون اینکه چیزها گیج‌کننده باشند به چیزی که می‌خواهیم بگوییم برسیم، اما نه آنقدر که خیلی احساسی به نظر برسد یا داستان را سنگین کند. مسیر اشتباه.

لیبرن: حدس می‌زنم، برای این فیلم، متوجه می‌شویم که در هر جنبه‌ای از آن، می‌بینیم که عقب‌کشی چیزها یا بازگرداندن چیزها به عناصر اساسی‌شان واقعاً مهم است. به نظر می رسید که هر چه بیشتر این کار را انجام دهیم، داستان قدرت بیشتری دارد. و این از طراحی تولید گرفته تا موسیقی و اجرا و نحوه برش و یا مدت زمانی که روی چیزها نگه داشته ایم ادامه دارد. همه چیز. هرچه بیشتر آن را تقویت می‌کردیم، برای ما احساس می‌کردیم که قدرت بیشتری داشت، و هر چه از ضرب‌های بیش از حد احساساتی یا ملودراماتیکی که سعی می‌کردیم اجتناب کنیم دورتر می‌شد.

تصویر از طریق خیابان بلیکر

خوشحالم که استفاده از ویرایش را برای انتقال آن به موارد ضروری مطرح کردید. من واقعا از سرعت فیلم بسیار لذت بردم. اما من تعجب می کنم، آیا کات های بسیار طولانی تری وجود داشت که با آنها بازی می کردید؟ و آیا صحنه‌ها یا لحظه‌هایی وجود داشت که نتواند به برش نهایی برسد، اما شما به آن افتخار کنید یا دوستش داشته باشید؟

لیبرن: بله، منظورم این است که فکر می کنم شما همیشه آن را دارید. چیزهایی که در نهایت بریده می شوند که شما دوست داشتید. و بله، مطمئناً... وقتی وارد می‌شوید و یک فیلم مونتاژ می‌کنید، ممکن است کمی طولانی‌تر باشد، ممکن است یک ساعت بیشتر باشد. و این روند تطبیق دادن است، و دوباره تیز کردن، یافتن آن لحظات ضروری. ما با یک تدوینگر فوق العاده به نام نیک امرسون کار کرده ایم که در واقع از همان اولین فیلم کوتاه ما با ما کار کرده است. اولین فیلم کوتاه ما اولین درام او بود که تا به حال قطع کرد. بنابراین، ما سال‌ها با هم کار کرده‌ایم و سال‌ها با هم به این تجارت رسیده‌ایم، و این رابطه برای ما فوق‌العاده مهم است. و من فکر می کنم نیک و خودمان، ما واقعاً احساس می کنیم که فیلم با موسیقی، آهنگسازی موسیقی، اشتراکات زیادی دارد. و موزیکال بودن یک برش برای ما بسیار بسیار مهم است. به طوری که تشخیص دهیم... ما می دانیم که ساختن و انداختن و دوباره ساختن، آن چیزها چیزی است که ما واقعاً سعی می کنیم در طول یک برش آن را کشف کنیم. و به خصوص در فیلمی مانند این، فکر می کنم فوق العاده مهم است.

باروس دسا: بله. من فکر می کنم یکی از چالش ها در این است، زیرا این فیلمی است که واقعاً... زیرا فقط یک شعر در ترسیم این شکوه و زیبایی این لحظات روزمره بین دو نفر وجود دارد، اما در عین حال ما همچنین می خواهیم به حرکت در بیاوریم. مخاطب از طریق آن شما نمی خواهید فیلم خیلی ساکن باشد یا انرژی خود را از دست بدهد. بنابراین فقط نیاز به ایجاد یک نیروی محرکه برای رساندن مخاطب، برای کشاندن مخاطب به نتیجه وجود دارد. و این بسیار در مورد هنر ویرایش است.

خوشحالم که موزیکال آن را مطرح کردید. هم از ریزش سوزن در فیلم و هم از پارتیتور واقعاً متاثر شدم. و شما اشاره کرده اید که با دیوید هلمز که یکی از آهنگسازان فیلم است، همکاری بسیار نزدیکی دارید. من شخصاً بیشتر با کارهای او در مورد فیلم‌های استیون سودربرگ در مورد کارهای شادتر و فانک محور او آشنا هستم. من فقط کنجکاو هستم که مکالمه با او از نظر صدای موزیکال فیلم چگونه بود.

آیا فیلم گرگ و میش جدیدی در سال 2017 اکران می شود؟

لیبرن: دیوید، لیزا و من سالهای بسیار زیادی با هم کار کرده ایم. و همانطور که شما گفتید، او برای چیزهایی مانند این شهرت دارد یازده اوشن . و دیوید تونالیته واقعاً فوق‌العاده‌ای در فیلم‌ها دارد و غریزه واقعی برای آن دارد. و فیلم های دیگرش که ساخته است، مثلاً روی استیو مک کوئین کار کرده است گرسنگی . من معتقدم در آن فیلم خاص او فقط از یک ساز موسیقی استفاده کرده است. و، دوباره، این در مورد کمی عقب نشینی و بسیار دقیق و مختصر است. در صحبت با دیوید، همه ما احساس کردیم که این موضوع در مورد عدم درخواست احساسات از تماشاگران با امتیاز است. این در مورد قرار دادن انگشت شست روی ترازو برای احساسات نبود، بلکه در مورد یافتن ریتم های زندگی و آن نوع لحظاتی بود که بر این لحظات روزمره تأکید می کند بدون درخواست آن احساس.

تصویر از طریق خیابان بلیکر

می‌خواستم دوباره به کار شما با بازیگران برگردم، شاید بین فیلم‌های دیگرتان خط بکشم. فکر می‌کنم به‌ویژه از منظر مخاطب آمریکایی، ما به نوعی تصویری از لیام نیسون از طریق فیلم‌های اکشن او داریم. ما تصویری از لسلی داریم موضوع فانتوم . روی فیلمت بمب گیلاس ما تصویری از روپرت گرینت در نقش ران ویزلی داریم. وقتی با این بازیگران روی این برداشت‌های متفاوت از شخصیت‌هایشان کار می‌کنید، گفتگوی «ما تصویر شما را تغییر می‌دهیم یا تغییر می‌دهیم» دارید، یا بیشتر فقط در مورد مواد است؟

باروس دسا: فکر می‌کنم همه اینها فقط از مواد ناشی می‌شود. فکر می‌کنم تا جایی که به لیام مربوط می‌شود، همه ما به وضوح بازی‌های احساسی دراماتیک بسیار زیبایی را که او در برخی فیلم‌های درخشان ارائه کرده است، در ذهن خود داریم. و لزلی همینطور. لسلی بازیگری با طیف باور نکردنی است. ما برای اولین بار از طریق کار درخشان او در فیلم های مایک لی، مانند اکثر مردم، از او آگاه شدیم. او در سراسر تئاتر کار می کند، او تمام نقش های بزرگ تئاتر و همچنین چند کار زیبای کمدی تلویزیونی را در نمایشی به نام مامان به تازگی. بنابراین اساساً ما فقط می دانستیم که لزلی می تواند هر کاری انجام دهد. (خنده) و لیام هم همینطور، تازه فهمیدیم که او این جایی را دارد که... شما فقط، همیشه در کاری که انجام می دهد با چنین صداقتی به او اعتقاد دارید. و این فقط این حس بود که چیزی در آن دو وجود دارد که ممکن است واقعاً با هم ترکیب شوند. بنابراین، فکر نمی‌کنم ما تصمیم بگیریم... من فکر می‌کنم چیزی که ما در یک بازیگر هیجان‌زده هستیم این است که این‌ها افرادی هستند که واقعاً با مواد و مضامین قطعه و اصطلاحات آن هماهنگ می‌شوند. . این چیزی بود که ما واقعاً با این دو پیدا کردیم. و نمی توانم هیچ بازیگر دیگری را تصور کنم که بتواند با درخششی که این دو به دست آوردند این کار را انجام دهند.

سوال آخر من از شما دو نفر: اگر زوجی در این فیلم تجربه مشابهی از زوجین در این فیلم داشته باشند که این فیلم را تماشا می کنند، چه امیدی دارید که با فکر و احساس کنار بروند؟

BARROS D’SA: یکی از چیزهایی که ما در ساخت این فیلم واقعاً از آن آگاه بودیم این است که افراد زیادی هستند که هر روز از این داستان عبور می کنند. آنها می گویند که در بریتانیا از هر دو نفر یک نفر ممکن است به نوعی سرطان تشخیص داده شود. و خارج از آن، همه ما با نسخه‌های خودمان از احتمال از دست دادن و غم و اندوه در نقطه‌ای روبرو می‌شویم. من فکر می کنم آنچه که ما امیدواریم با بیان این داستان به روشی معتبر انجام دهیم، فقط احترام به واقعیتی بود که برای بسیاری از مردم وجود دارد. و من فکر می‌کنم آنچه که تصویر این شخصیت‌ها انجام می‌دهند این است که واقعاً از قدرت ارتباط انسانی برای عبور ما از سخت‌ترین زمان‌ها تجلیل می‌شود.

عشق معمولی اکنون در سینماها است