5 فیلم افسانه ای دارای رتبه R که نباید به بچه ها نشان دهید
- دسته: لیست کنید

داستان های افسانه ای همیشه مواد تاریکی بوده اند. در حالی که بیشتر ما احتمالاً با اقتباسهای متحرک شگفت انگیز و خانوادگی پسندیده دیزنی بزرگ شده ایم ، اما عقاید پشت سر آنها معمولاً از گذشته تا به امروز دور نیست. مانند خون موجود در کفش سیندرلا یا نوزادی که در شکم پرنسس تالیا قرار دارد ، همیشه در میان افسون ها و ماجراجویی ها خط مشکی تاریک ترین عناصر طبیعت انسان وجود داشت.
در حالی که بخشهای بدتر از داستانهای اصلی به طور طبیعی برای کاتالوگ پرنسس های خانواده پسند دیزنی مورد استفاده قرار می گرفت ، به طرز شگفت آوری تعداد کمی فیلم وجود دارد که از طبیعت تاریک ریشه های افسانه ها استقبال کنند. موارد مناسب حتی کمتر است ، اما من چند انتخاب خوب را برای سفر فقط بزرگسالان به سرزمین های خیالی جمع آوری کرده ام. در زیر آنها را بررسی کنید.
آزادراه

از بین تمام فیلم های موجود در این لیست ، بچه ها را خیلی دور و دور نگه دارید آزادراه . شیب بهره برداری سخت R در 'قرمز قرمز سوار کلاه' ، ستاره آزادراه ریز ویترسپون به عنوان ونسا لوتز ، دبیرستانی وحشی ، ارادی و آه بسیار دهان ناپاک ، که همیشه با لباس قرمز پوشیده است. ونسا که یک کودک بی بضاعت شهری است ، هنگامی که مادر و پدرخوانده سختگیر خود را به جرم خواستگاری و نگهداری دستگیر می کند ، فرار می کند. ونسا با عزم راسخ برای عدم مراجعه به سرپرستی ، به جاده می رود تا مادربزرگ گمشده خود را پیدا کند و زندگی جدیدی را آغاز کند ، تا جایی که ماشین او در کنار آزادراه متوقف می شود و با شخص نامحسوس باب ولورتون ملاقات می کند ( کیفر ساترلند ) ، یک قاتل زنجیره ای و نکروفیلی که گرگ بزرگ بد قرمز قرمز ونسا است. باب که خود را وانمود می کند یک مشاور جوان خونسرد است ، از استخراج اسرار تاریک ونسا و خاطرات انحرافی در مورد سو استفاده دست می کشد ، اما ونسا ، به گفته های جاودانه اش ، 'هیچ کودک حقه ای نیست' و او را برای شکارچی واقعی خود رقم می زند سریعتر از آنچه می توانید بگویید ، 'چه دندانهای بزرگی داری.'
هیچ شکارچی وجود ندارد آزادراه ؛ ونسا بسیار ناجی خودش است و وقتی میزها را به سمت باب چرخاند ، فیلم به جهتی حتی دیوانه تر تبدیل می شود و از هر لحظه انتظار را نادیده می گیرد. با یک سفر سریع به ندامتگاه و بعداً دوستی مبهم از نظر جنسی (و از نظر اخلاقی) زندان ، فیلم سرانجام به خانه مادربزرگش می رسد جایی که ونسا آخرین بار در مقابل ولورتون به میدان می رود. این یک انحراف وحشیانه نسبت به سکانس نمادین است (به طور جدی ، آن بچه ها را دور نگه دارید) ، نشان دهنده کل فیلم است. می توان گفت که همه اینها کاملاً دیوانه و گاه گاهی ناپسند است ، اما این 'روزی روزگاری' است که قبلاً هرگز ندیده اید.
سفید برفی: حکایت ترور

در ابتدا به عنوان یک بازی تلویزیونی کابلی پخش می شد ، سفید برفی: حکایت ترور گاهی اوقات تا حدودی یک مشکلی تونال است ، اما توسط یک شیب تجدید نظر طلب روی ملکه شریر که می تواند بدون نرم کردن لبه های او ، انسان سازی کند ، بازخرید می شود. هم فیلمنامه و هم سیگورنی بافنده به تصویر کشیدن شخصیت شرور برجسته افسانه ها ، از پرتره سنتی این شخصیت فرار می کند و در عوض چیزی را پیشنهاد می کند که مورد پسندتر باشد. مثل همیشه ، ملکه بیهوده و آدم کش است ، اما بر خلاف همتایان سنتی خود ، او یک زن دلسوز است ، تلاش می کند یک مادر خوب باشد مونیکا کینا سفید برفی (یا به گفته لیلی در فیلم) لیلی ، فقط در هر مرحله با طرد شدن و بی احترامی روبرو می شود. در حالی که تاریکی مرموزی او را تعقیب می کند ، که توسط آینه مسحور شده او (و رابطه فوق العاده لغزنده با برادرش) ایجاد شده است ، ملکه کلودیا مهربان و صبور است تا اینکه یک تولد مرده آسیب زا شرارت درون او را بیدار کند.
از آن زمان به بعد ، فیلم تبدیل به سرزمینی فقط برای بزرگسالان می شود. کلودیا فقط اندام های لیلی را طلب نمی کند. او سعی می کند آنها را برای شاه تغذیه کند. لیلی سرانجام کلبه ای را در جنگل با یک دسته از کوتوله های خانگی به اشتراک نمی گذارد ، اما در میان گروهی از استخراج کنندگان معدن ، که یکی از آنها واقعی راپ می کند. خوشبختانه ، رهبر مرموز و ضعیف ویل ( گیل بلوز ) مداخله می کند و در این روند برای Prince Charming مشترک می شود. همانطور که تلاشهای کلودیا برای قتل اسنو با جادو به طور مکرر ناکام می ماند ، ملکه بیشتر و بیشتر تسلیم جنون خود می شود ، و با این حال ، شاید یکی از عناصر مهمترین یک داستان ترور این واقعیت است که شما اغلب می بینید برای او ریشه دوانده اید. این یک وارونگی تازه کننده در داستان های بسیار گفته شده است. بازگشتی به ریشه های داستان گریم ، سفید برفی: حکایت ترور همه آدم خواری و مصلوب شدن را دارد که شما هرگز نمی دانید در یک داستان افسانه ای می خواهید ، اما همچنین دارای دوز اضافی انسانیت است.
شرکت گرگ ها

نیل جردن ( مصاحبه با یک خون آشام ) یک فیلمساز با هدیه ای برای افراد عجیب و غریب و شگفت انگیز است ، هدیه ای که در اوایل کار خود فقط با فیلم دومش ظاهر شد ، شرکت گرگ ها . یک داستان افسانه ای تجدیدنظرطلب با هدف کاوش در عمل قصه گویی (عمدتا ، کار کنترل جنسیت زن از طریق مblesث paraل های معروف) ، شرکت گرگ ها در اعماق بناهای وابسته به عشق شهوانی اسطوره 'کلاه قرمزی قرمز' فرو می رود. فیلم در ادامه می آید سارا پترسون روزالین ، نوجوان مدرنی است که خواب می بیند در دهکده ای در قرن هفدهم زندگی می کند ، جایی که گرگ های خونخوار در جنگل ترور می کنند. مادربزرگ روزالین ( آنجلا لانسبری ) سرش را پر از داستانهای گرگینه ها ، حسادت ها و تهدیدهای جنسی می کند. او می گوید: 'آنها تا پای خود خوب هستند ،' اما هرچه شکوفه از بین رفت ، جانور بیرون می آید.
این فیلم به راحتی و با مضامین همیشگی رابطه جنسی و تحول گرافیکی گرگینه که شروع می شود ، دارای درجه R است (بله ، شروع می شود ) با مردی گوشت را از صورتش جدا می کند. اما چرخش خشونت آمیز افسانه های افسانه نیست که باعث می شود شرکت گرگ ها اقتباسی جذاب از داستان کلاسیک ، اما متا تفسیر در مورد چگونگی این داستان ها و به طور کلی جامعه ، به زنان می آموزد که خود را ببینند و آنچه را به آنها می آموزند از زنان بترسند. سکانس عجیب و غریب اروتیک ، که سرانجام اسطوره واقعی 'کلاه قرمزی' را تغییر می دهد و روزالین را در رقص اغوا و تغییر پویایی قدرت با یک گرگ زیبا پیدا می کند ، پایان دادن به کلاسیک را واگذار می کند و به او استقلال می دهد تا تهدید را از بین ببرد -دستانه این فیلم پرونده خود را به صراحت بیان می کند: 'اگر جانوری در مرد وجود داشته باشد ، با زنان مطابقت دارد.' رزالین در کنترل ظهور می کند. زنان قربانی جنسی نیستند ، بلکه شرکت کنندگان برابر و شایسته ای هستند.
قوی سیاه

دارن آرونوفسکی برای اولین بار تلاش خود را در افسانه های بزرگسالان با چشمه ، داستان شگفت انگیز اما پرچالش 2006 ، عشق ، متافیزیک و تمثیل کتاب مقدس ، اما او درست در سال 2010 با قوی سیاه . پیچ و تاب کارگردان در 'دریاچه قو' یک هیجان روانشناختانه عصبانی است که مرکز آن است ناتالی پورتمن نینا سایرز ، یک بالینای برتر که نقش ملکه قو را در تولید 'دریاچه قو' چایکوفسکی بازی می کند. نینا زنی نازک و عمیقاً سرکوب شده ، برای خلوص و دقت قو سفید بسیار مناسب است ، اما توماس ، مدیر خواستار و تحقیرآمیز او شک دارد که بتواند اغوای وحشیانه قو سیاه را به تصویر بکشد. خفه شدن توسط مادر پرطرفدارش ( باربارا هرشی ) در خانه ، مقابل لیلی سرحال قرار گرفت ( میلا کونیس ) در استودیو و تقریباً در همه جا غرق در جنسیت فروخورده ، کمال طلبی نینا او را به جنون می کشاند و آرونوفسکی مخاطبان را به همراه خود می کشاند.
همانطور که نینا بیشتر از سوراخ خرگوش ذهن او سقوط می کند ، آرونوفسکی یک فضای عالی را ایجاد می کند که با منطق لغزنده کابوس ها تعریف شده است. واقعیت اطراف او را می شکند و خم می شود ، شکستگی های روانی او در توهم ، پارانویا و تحول جسمی روان تنی ظاهر می شود که وی را از نظر جسمی تبدیل به قو سیاه می کند. با هنرنمایی های خارق العاده سینما و هنرهای خیره کننده سینمایی از آرونوفسکی ، قوی سیاه چرخشی نابسامان در یک داستان تاریک است ، که جنون را جادو و جاه طلبی هنری را برای عشق واقعی جایگزین می کند.
هزارتوی پان

گیلرمو دل تورو موفقیت تاجگذاری به عنوان یک مدیر ، حامل استاندارد برای افسانه های بزرگسال است. یک داستان اصلی ، ویژگی خارق العاده اسپانیایی زبان دل تورو ، جدایی از نفوذ اروپای غربی را که بر ژانر تسلط دارد ، به دنبال آفلیای جوان ارائه می دهد ( ایوانا باقرو ) در حالی که سعی می کند از آشفتگی سیاسی و شخصی اسپانیا در سال 1944 استفاده کند. در زیر شست ناپدری شریر خود (قطعه ای زیبا از براندازی) ، ویدال ( سرجی لوپز ) ، یک افسر بلندپایه ارتش سادیستی که قصد داشت قیام شورشیان را نابود کند ، وقتی کشف هزارتوی باستانی و افسانه پان (Pan) می شود ، دنیای جادوگری را کشف می کند. در آنجا ، اوفلیا می فهمد که او شاهزاده خانم افسانه ای است که مدتهاست از دست رفته است و باید سه کار خطرناک را انجام دهد تا ثابت کند که فانی نشده است ، به قلمرو خود بازگردد و تاج و تخت خود را پس بگیرد.
درهم آمیختن وحشت های واقعی زندگی جنگ با سرزمین عجایب گوتیک دلربا Ofelia ، هزارتوی پان از نظر بصری با جلوه های مخلوق خیره کننده ، فیلمبرداری و چشم امضای دل تورو برای طراحی دقیق و غنی تولید جذاب است. آفریده های موجودات دنیوی هستند ، اما احساس ارگانیک و همیشه کمی ترسناک دارند (یا در بازیگران فیلم 'مرد رنگ پریده' ، هیولای گوشتخوار پری-هیاهو با چشم هایی در دست ، کاملاً وحشتناک). داگ جونز خارق العاده هر دو مظهر پان و انسان کم رنگ است ، که به آنها شخصیت و جسمانی متمایز می بخشد و موجودات دنیای دل تورو با انبوهی از تصاویر خوش ساخت احاطه شده اند و برای جبران کردن دو داستان ، به جادویی و دنیوی احتیاج دارند. قلمروها
به طور خلاصه ، برای رشته احساساتی که در سفر Ofelia جریان دارد ، به همان اندازه چشمگیر است. با هر شخصیت ، از مادر بیمار Ofelia با وقار رفتار می شود ( آریادنا گیل ) ، به جفت شورشیانی که به خانه ویدال نفوذ کرده اند - مرسدس شجاع ( ماریبل وردو ) و دکتر بی نظیر نجیب دکتر فریو ( الکس آنگولو ) - و ، خود اوفلیا ، که سرسخت و شجاع است ، اما در نهایت نیز یک کودک در میان دو روایت مهم قرار دارد. حتی ویدال شرور ، که سازش ناپذیر ، خودخواه و بی رحمانه است - تجسم وحشیانه ای از صلبیت و مردانگی سمی فاشیسم - دارای انسانیت است ، واقعیتی که باعث می شود جهان بینی تاب او بیش از پیش وحشتناک باشد. یک دید واحد ، هزارتوی پان یک درمان نادر است که به اندازه مساوی جادوی طلسم کننده و نگاه های هوشیارانه به وضعیت انسان ارائه می دهد.

