'این یک زندگی شگفت انگیز است' راه ، راه تاریک تر از آن است که شما به یاد داشته باشید

چه فیلمی را ببینید؟
 
It's a Wonderful Life فیلم درخشان کریسمس نیست که به یاد بیاورید. کلاسیک فرانک کاپرا ، جیمی استوارت بسیار تاریک است.

این یک زندگی شگفت انگیز است یک کلاسیک همه جا حاضر در کریسمس است ، قطعه ای بی انتها از فیلم های دلگرم کننده و تعطیل محور که از زمان اکران اصلی آن در سال 1946 تا امروز مورد علاقه خانواده هاست. آنچه محبوب را نگه می دارد فرانک کاپرا / جیمی استوارت ویژگی در قلب و ذهن بسیاری از افراد؟ احتمالاً مغرور واقع گرایانه جادویی آن است که می تواند مستقیماً به هدف وجود انسان ضربه بزند و به همه یادآوری کند که آنها برای کسانی که هستند خاص هستند. خوب و دوست داشتنی ، درست است؟ خوب ، برای رسیدن به آنجا ، ما باید از بین نیروهای تخریب ناپذیر سرمایه داری ، هجوم مداوم رویاها ، عذاب بلاتکلیف گیر افتادن ، یادآوری کنیم که همه مردم اطراف شما برای رسیدن به موفقیت موفق می شوند ، در حالی که شما این کار را نمی کنید ، به مرز منتقل شوید رفتارهای سو ab استفاده از ناامیدی و عصبانیت ، و در نهایت ، توجه به خودکشی. هوم ... کریسمس مبارک؟

جدیدترین فیلم های فعلی در نتفلیکس

اگر ندیده اید این یک زندگی شگفت انگیز است ، یا اگر از زمان بازدید مجدد شما از چند کریسمس گذشته است ، من اینجا هستم تا غوطه ور شدن عظیم ، بدون توقف و تمام سرعت فیلم در تاریکی را به شما یادآوری کنم. استوارت یک بازیگر همه است که به اصول اولیه خوبی و نجابت معروف است. کاپرا کارگردانی است که به خوش بینی چشمانداز و خدایی کردن «ارزشهای خوب قدیمی آمریکایی» مشهور است و اغلب به شکلی نیمه تحقیرآمیز دیده می شود. هر دو این تعمیمهای گسترده خود را در زندگی شگفت انگیز ، اما آنها وقت شیرین خود را برای رسیدن به آنجا می گذرانند. برای اکثر فیلم - من می گویم 3/4 از زمان اجرای خوب آن ، اگر کمی بیشتر نباشد - ما کاپرا را در حال ارائه کار خود در صحنه های نابجا ، طبیعت گرایانه ، سایه دار از خود ویرانی داخلی می بینیم ، و ما تماشا کنید که استوارت از چه انگیزه ها و مسئولیت های متناقضش التماس می کند ، کار می کند و راه خود را پاک می کند تا جایی که دیگر نمی تواند آنها را بدون شکستن حمل کند. این یک زندگی شگفت انگیز است در بحث پیش فرض عنوان خود خوب عمل می کند ، اما به ما نشان می دهد که برای رسیدن به این نتیجه چقدر شجاعت ، ریزش و قلب لازم است.

تصویر از طریق تصاویر رادیویی RKO

از همان ابتدا ، ما دو چیز واقعی درباره شخصیت جورج بیلی استوارت ، اولین بار در کودکی با بازی بابی اندرسون . او بیش از هر چیز می خواهد زادگاه خود ، بدفورد فالز ، نیویورک را برای یک زندگی در سفر ، جاه طلبی ، نو بودن ترک کند. و ، او به طور مداوم این رویا را فدا می کند - نه ، اصول اصلی انسانیت خود - تا اطمینان حاصل کند که افراد اطراف او می توانند به جای آن آرزوهای خود را برآورده کنند. لحظه تعیین کننده جورج در کودکی ، وقتی او برادرش هری را نجات می دهد ( جورجی نوکس به عنوان یک کودک؛ تاد کارنز بزرگ شده) از غرق شدن در برکه ای پوشیده از یخ. بنابراین هری از زندگی ، مسافرت و تبدیل شدن به یک قهرمان جنگ تزئین شده برخوردار است. با این حال ، جورج با گوش کر از این اقدام قهرآمیز نفرین می شود و متحمل اولین حرکت و لحظه ای می شود که او را برای همیشه در این برکه بدفورد فالز منجمد نگه دارد ، زیرا همه اطراف او نجات می یابند و دور می شوند. کاپرا به طور گسترده ای این دوران از زندگی آمریکایی را با احساس بدبختی صریح - که به طور برجسته ای می بینیم وقتی جورج جوان باید با ناتوانی کارفرمای خود در پردازش مرگ پسرش مقابله کند - می بیند اما بیشتر تمرکز جورج را حفظ می کند ، یا حداقل تأثیر این زندگی سخت معمولی را بر او بزرگ می کند. جورج تأکید می کند: 'نمی توانم آرزو کنم که بقیه زندگی ام را در یک دفتر کوچک و آشفته همکاری کنم.' 'من خواب می بینم!' به نظر می رسد که افراد دیگر می توانند در این جهان ، زگیل ها و همه وجود داشته باشند ، اما جورج نمی تواند کمک کند اما لاسو را به ماه بچرخاند و به عنوان جایزه چیزی جز سوختن طناب کسب نمی کند.

این خرد کردن میل با خرد کردن شماره های مالی ، سایه ها و واقعیت های سرمایه داری که همیشه در ذهن همه وجود دارد ، مشتاقانه برای تعیین وضعیت فرد ، برای تصمیم گیری در مورد ارزش آنها به عنوان یک انسان تشدید می شود. سرمایه داری به عنوان یک دیو صریحاً توسط آقای پاتر ، یک تاجر حریص که با بازی زیبایی از او بازی می کند ، مشخص می شود لیونل بریمور . او می خواهد مالک هر قسمت از بدفورد فالز باشد ، حتی (به خصوص؟) اگر این به معنای مالکیت و نابودی هر انسانی در طول مسیر باشد ('اوضاع بد است ، آقای پاتر. بسیاری از این افراد بی کار هستند') پاسخ او ، به سادگی: 'خوب ، پس ، محروم کن'). نیاز جورج به جدا کردن خود از زنجیره های سرمایه داری با نیاز او برای فرار از شهر در قالب ساختمان برادران بیلی و وام ، تجارت خانوادگی که تمام تلاش خود را می کند تا شهری را به شهرت امنیت مالی برساند. جورج نمی خواهد بقیه عمر خود را با همکاری در این دفتر سپری کند و از وسوسه های بی پروای ثروت آقای پاتر در هر بار جلوتر بماند ، اما به نظر می رسد برای کمک به اطرافیانش صرف نظر از هزینه واقعی ، تظاهرات مداوم 'کمک اصلی به گناه' او با نجات برادرش. در یک لحظه ، کل شهر به ساختمان و یا وام ناامید از پول نقد می رود. جورج با احتیاط پول را پیدا می کند ، حتی اگر به معنای گرفتن قبض از جیب خودش باشد.

این فیلم پر از تجزیه و تحلیل و نمونه هایی از ازخودگذشتگی و خودخواهی است ، اینکه چگونه یک عمل انسان برهم می زند و بر همسایه خود تأثیر می گذارد ، و اینکه چگونه به نظر می رسد در هر مرحله به ما آسیب می زند ، چگونه باید با آن کنار بیاییم. جورج بیلی ، به سادگی ، نمی تواند از پس آن برآید ، و اوج آن در محدوده ای از سینما در میان تلخ ترین مواردی است که تاکنون دیده ام. او از یک ملاقات پر سر و صدا با آقای پاتر به خانه می آید ، که به او اطلاع داده است که ساختمان و وام بدون پرداخت مبلغ غیرممکن پول تحت کنترل پاتر قرار می گیرد. و او در مقابل ، و خانواده های خود سو ab استفاده مرزی می کند. او به دخترش فریاد می کشد ( کارول کومس ) برای نواختن آهنگ کریسمس روی پیانو. او پسرش را رنج می دهد ( لری سیمز ) برای پرسیدن تعاریف کلمات از او. و ناراحت کننده ترین حالت ، او فریاد می زند و حتی همسر محبوب خود ماری (غیر قابل مقایسه) را می گیرد و می لرزد دونا رید ) ، استوارت با تمام وجود از بین بردن این نزولهای سخیف غیرقابل تماشای خشونت و جنون متعهد شد. جورج که در انتهای طناب خود گناهکار و دلشکسته است ، از خانه اش فرار می کند و نصیحت های بدبینانه آقای پاتر را می کند. پاتر به جورج گفت: 'شما بیش از زنده بودن ارزش دارید.' بنابراین جورج ، از دست دادن خود خسته ، از تحمل بار و آسیب رساندن به دیگران ، از اینکه چقدر پول و رویاهای مرده بر جهان لعنتی حاکم است ، خسته شده و از زیر بشکه پل خیره شده و خود را برای پریدن آماده می کند.

آیا جاسوس 2 وجود خواهد داشت

تصویر از طریق تصاویر رادیویی RKO

و پس از آن ، به سختی هر زمان از تصویر باقی مانده است ، ما در نهایت به ساختار این یک زندگی شگفت انگیز است که هرکسی وقتی آن را تقلید می کند با نشاط تقلید می کند. فرشته نگهبان در آموزش کلارنس ، قلبی و اصیل مسافران هنری ، خود را برای جورج قابل مشاهده می کند. و او به جورج نشان می دهد که اگر جورج هرگز متولد نمی شد ، زندگی چگونه می شد. خدا را شکر! سرانجام می توانیم جورج را درک کنیم که او مهم و دوست داشتنی و ارزشمند است با یک سرعت شادی تا انتها ، درست است؟ اشتباه! فراتر از بیماری ناخوشایند داستان کلارنس (او فرشته های خود را مسخره کرده و بیش از هر چیز دیگری می خواهد تا سرانجام بال خود را بدست آورد) ، سفر جورج در بعد متناوب و بدون جورج به همان اندازه ناراحت کننده است ، اگر نه بیشتر ، از هر لحظه قبل Capra و DPs جوزف واکر و جوزف Biroc این سکانس ها را در سایه chiaroscuro غسل دهید (در این ترمیم 4K زیبا به نظر می رسد) ، و گوش به زنگ های نوآر پس از جنگ محبوب در سینمای آمریکا در این زمان است. سرنوشتی که جورج و کلارنس اتفاق می افتد بدتر از سرنوشت قبلی است ، پاتر شهر را نابود کرده است ، مری به زندگی در تنهایی آگورافوبیک تبدیل شده است ، و برادر قهرمان جنگ او هری در آن حوضچه یخ زده سالها پیش درگذشت. همانطور که قبلاً جورج را بدبخت می دیدیم ، اکنون هم بدتر است. 'می خواهم زندگی کنم!' او کاملاً 180 درجه از نقطه نظر اصلی خود ادعا می کند. 'لطفا ، خدایا ، بگذار دوباره زندگی کنم!' تنها چیزی که بدتر از این است که باور کنید مهم نیستید این است که بدانید انجام می دهید و قادر به انجام کاری در این زمینه نیستید.

و وای ، آیا این توالی آن نکته و سپس برخی را ثابت می کند. از آنجایی که کلارنس به جورج اجازه می دهد تا دوباره از این رویای تب استفاده کند ، این فیلم با مهربانی با انفجار تشویق کریسمس به پایان می رسد که همه ما بارها و بارها در قطعات بسته بندی شده محتوای 'تشویق کریسمس' دیده ایم. جورج بیلی در خیابان می دوید و با فریاد 'کریسمس مبارک' در هر ساختمانی فریاد می زد. کل شهر در اتاق نشیمن او تنگ شده بود و آوازهای کریسمس را به زیبایی می خواند. زوزو ( کارولین گریمز ) جیک جیک می زند که 'هر وقت زنگ می خورد ، فرشته ای بال می گیرد.' این لحظات باعث می شود من مثل ساعت ساعت گریه کنم ، بسیار شاد و سرشار از احساسات ، با کاتارسیس ، با آرامش لعنتی. و هنگامی که آنها را می بینید ، آنها را به عنوان خط پایان مسابقه ای پر از مبارزه ، هرج و مرج و دل شکستگی تجربه کنید ، بدون هیچ گونه احساس دستکاری ساکارین ، شما را شستشو می دهد. جورج بیلی و خانواده اش زندگی شگفت انگیزی دارند و شما هم همینطور. تاریک ترین لحظات ماست که باعث می شود این شگفت انگیزترین لحظه ها درخشان ترین حالت را داشته باشند.