استیون اسپیلبرگ ، تهیه کننده کاتلین کندی ، و فیلمنامه نویس Richard Curtis WAR HORSE مصاحبه

چه فیلمی را ببینید؟
 
مصاحبه استیون اسپیلبرگ ، کاتلین کندی ، و فیلمنامه نویس ریچارد کورتیس. در این فیلم جرمی ایروین ، امیلی واتسون و تام هیدلستون بازی می کنند

افتتاحیه در روز کریسمس کارگردان است استیون اسپیلبرگ فیلم جدید خارق العاده ، اسب جنگی . براساس نمایش برنده جایزه (که براساس کتاب مایکل مورپورگو ساخته شده است) و در طول جنگ جهانی اول تنظیم شده است ، اسب جنگی داستان 'دوستی چشمگیر بین اسبی به نام جوی و جوانی به نام آلبرت ( جرمی ایروین ) ، که او را اهلی کرده و آموزش می دهد. ' و فقط حرف مرا قبول نکنید ، اکران های اولیه بسیار مثبت بوده است و درام با هیاهوی بسیار مثبتی به فصل اسکار می رود ، به خصوص پس از نامگذاری شورای ملی بازبینی اسب جنگی یکی از بهترین 10 فیلم سال. این فیلم همچنین بازیگر است امیلی واتسون ، دیوید تویس ، پیتر مولان ، نیلز آراستروپ ، تام هیدلستون ، بندیکت کامبربچ ، و توبی کبل . پیش پرده را می توانید در اینجا تماشا کنید و در اینجا هفت کلیپ آورده شده است.

به هر حال ، اخیراً توانستم در یک کنفرانس مطبوعاتی در شهر نیویورک با استیون اسپیلبرگ ، تهیه کننده شرکت کنم کاتلین کندی ، و فیلمنامه نویس ریچارد کورتیس . در طول مصاحبه گسترده ، آنها در مورد چگونگی جمع شدن فیلم ، تفاوت کتاب و فیلم ، تصمیمات خلاقانه برای گرفتن درجه PG-13 ، پالت های دیداری مجزا برای هر داستان و موارد دیگر صحبت کردند. برای مصاحبه پرش کنید.

س :ال: این بیشتر مربوط به استیون [اسپیلبرگ] و کاتلین [کندی] است ، چرا برای شما مهم بود که این دوره از تاریخ را پوشش دهید ، زیرا شما فیلم های جنگی دیگری مانند صرفه جویی در رایان خصوصی ؟

اتفاقی که برای جسی در پایان شکستن بد افتاد

استیون اسپیلبرگ: ما تاریخ اسب و جنگ جهانی اول را اختراع نکردیم ، همانطور که می دانید پایان اسب به عنوان ابزاری برای جنگ است. این پایان روزها برای اتهامات سواره سوار بود ، و پایان روزها برای اسب به عنوان هر چیز دیگری به غیر از جانوران سنگین بود. همانطور که زمان به 20 رسیدهفتمقرن ، اسب در عملیات های نظامی کمتر و کمتر مورد استفاده قرار می گرفت ، بیش از هر چیز به صورت نمادین وجود داشت. این بخشی از کتاب مایکل مورپورگو بود که وی در سال 1982 نوشت و مطمئناً این نمایشنامه بود. ما هر دو را اقتباس کردیم. من خیلی به جنگ جهانی اول توجه نکردم. من چیز زیادی در مورد آن نمی دانستم همچنین در نظر نمی گیرم اسب جنگی فیلم جنگ بودن؛ این یکی از 'فیلم های جنگی' من نیست. این بیشتر یک داستان واقعی از ارتباطاتی است که ، گاهی اوقات ، حیوانات به دست می آورند و نحوه حیوانات در واقع می توانند مردم را به هم متصل کنند. این کاری است که جوی انجام می دهد. معجزات جوی واقعاً به معنای عالی خوش بینی و امید او و همه افرادی است که با آنها روبرو می شود و اتفاق جدیدی را در زندگی آنها به ارمغان می آورد. و بنابراین این ، بیشتر فکر می کنم ، روی شخصیت ها بود. جنگ مطمئناً زمینه ای هولناک بود که تنش ، درام و نیاز به زنده ماندن فوق العاده ای ایجاد کرد ، اما جنگ ، برخلاف صرفه جویی در رایان خصوصی ، در پیش زمینه نبود اسب جنگی.

آیا شما این فیلم را ادای احترام به جان فورد می دانید ، بر باد رفته ، D.W. گریفیت؟ به نظر می رسد که عناصری از همه این حماسه های عالی را دارد و به نظر می رسد برخی از مواردی را که در فیلم های قبلی خود با آنها صحبت کرده اید خلاصه می کند.

اسپیلبرگ: مطمئناً آگاهانه نیست. کاری که آگاهانه انجام دادم این بود که من سرزمین را به یک شخصیت در داستان تبدیل کردم و به سادگی با ساختن یک سرزمین به یک شخصیت و بازگرداندن عکس های بیشتر از کلوزآپ ، به مخاطب اجازه داد که در مورد زمان و مکان خود انتخاب کند ، مطمئناً این پویایی اکثر فیلم هایی بود که در دهه های 1930 و 1940 ساخته شد ، نه فقط توسط فورد بلکه توسط کوروساوا در دهه 50 ، توسط هوارد هاوکس. کارگردانان از آنچه قبل از آنها بود استفاده کردند. آنها سرزمین را جشن گرفتند و آن را به یک شخصیت تبدیل کردند و در فیلم ها فضاها ، محیط ها را ساختند. من فقط فکر کردم که از بین فیلم هایی که در سال های اخیر ساخته ام ، این فرصت را به من می دهد تا سرزمین را به عنوان شخصیتی در نظر بگیرم که عامل تعیین کننده ای برای این است که آیا این خانواده ناراکوت حتی زنده می مانند یا مزرعه خود را حفظ یا از دست می دهند . و سپس سرزمین به یک شخصیت خونین تبدیل می شود ، همانطور که تاریخ به ما می گوید در جنگ جهانی اول ، در سام ، در سرزمین هیچ کسی رخ داده است ، بنابراین چون این سرزمین چه در دوون در لنگرگاهها و چه در فرانسه چنین نفوذی داشت ، Janusz [Kaminksi ] و من فقط دوربین هایمان را به عقب کشیدم و می دانستم که می خواهد انواع استعاره ها و سوالات مربوط به ادای احترام به نحوه برخورد مدیران با Monument Valley را ایجاد کند ، به روشی که جان فورد از Monument Valley به عنوان شخصیتی در وسترن های خود ساخته است. اما این یک چیز آگاهانه نبود ، این ادای احترامی به جان فورد یا گریفیت یا هر فیلمساز دیگری نبود ، این واقعاً ادای احترامی به جوی و تأثیری بود که حیوانات اغلب روی تغییر بهتر زندگی خود بر روی مردم دارند. .

اسپیلبرگ: یکی از دلخوری ها برای من و همچنین کمک به من برای اینکه بخواهم این داستان را به عنوان یک فیلم برای مخاطبان تعریف کنم ، چیزی بود که به نوعی در بازی به آن اشاره شده است. لحظه ای کم است که Geordie و آلمانی می توانند به جوئی که در سیم خاردار گیر افتاده است کمک کنند. این یک لحظه دوست داشتنی در بازی بود ، یک لحظه بسیار زودگذر در نمایش بود ، اما تأثیر زیادی بر من گذاشت و آن لحظه ای بود که من و ریچارد [کورتیس] تصمیم گرفتیم گسترش دهیم و با آن عمیق تر شویم و این چیزی بود که این بازی مطمئناً الهام گرفته است. نکته جالب در مورد تئاتر این است که برخی توهمات وجود دارد که شما فقط می توانید در هیئت مدیره ایجاد کنید ، هرچقدر که ابزار دیجیتال در اختیار شما باشد هرگز نمی توانید روی فیلم ایجاد کنید. آن لحظه شگفت انگیز نمایش بود که جوی کوچک در آن قطعه باورنکردنی از تئاتر بصری به جوئی بزرگسال تبدیل می شود و که شما هرگز نمی توانید در یک فیلم کار کنید.

ریچارد کورتیس: وقتی با افرادی که این نمایش را دیده اند صحبت می کنم در مورد این واقعیت که ما فیلم را کار می کردیم و من روی آن کار می کردم کاملاً خنده دار است. بسیاری از آنها به من گفتند ، 'اما ، چگونه می خواهی اسب ها را انجام دهی؟' [می خندد] ما گفتیم ، 'خوب ، ما اسب خواهیم داشت. همین خواهد شد. ' این یک چیز بسیار عجیب است ، اما البته ، به نوعی ، این بازی عالی برای گسترش است زیرا شما اسب دارید و منظره دارید. این را در خود نمایشنامه ندارید.

اسپیلبرگ: بلافاصله ، چون جوی دوم شروع به صحبت می کند (در کتاب) ، اسب می شود از رنگ دیگری. [می خندد] این داستان به یک افسانه واقعی تبدیل می شود و من فکر می کنم وقتی که اسب شروع به فکر کردن با صدای بلند می کند چنان بی اعتقادی خود را معلق می کنید که هیچ سنگ لمسی برای زندگی خود و هر چیزی که بتوانید با آن ارتباط برقرار کنید وجود ندارد. بنابراین اولین تصمیم این بود که اجازه ندهیم جوی فکر کند یا حرف بزند ، بلکه فقط اجازه داد جوی با این شخصیت های انسانی درون سکانس ها را متلک کند و وجود داشته باشد.

فقط با پیگیری آنچه در مورد جنگ جهانی اول گفتید ، دانش آنچنانی درباره آن نداشتید. واضح است که شما تحقیق کرده اید. عکس العمل احساسی خود شما هنگام مواجهه با قتل عام ، مثلاً در نبرد سام ، چه بود؟ چگونه تصمیم گرفتید به آن نزدیک شوید ، زیرا من می دانم که شما PG-13 را در این مورد می خواهید؟

اسپیلبرگ: اولین واکنش من هر بار که وارد یک قسمت از تاریخ می شوم که خیلی درباره آن نمی دانم این است ... اولین واکنش من عصبانیت است که معلمانم هرگز در این مورد به من یاد ندادند. این اولین چیزی بود: چرا من این را در مدرسه یاد نگرفتم؟ و دومین چیز این بود که فقط من و کتی و جوانا جانستون ، بسیاری از ما به موزه جنگ امپراطوری رفتیم و آنها همه نمایشگاه های اتاق پشتی خود را برای بازدید عموم مردم از جنگ جهانی اول باز کردند و ما را بردند در روده های موزه ، به بایگانی آنها ، زیرا بسیاری از نمایشگاه های آنها نمایشگاه های چرخشی است و این نمایشگاهی بود که فقط برای چشم ما بود و ما به آنجا برگشتیم و چیزهایی را دیدیم و آمار گرفتیم و آنقدر چیزها آموختیم که ما در مورد جنگ جهانی اول نمی دانستیم. من نتوانستم آن را در فیلم بیرون بیاورم زیرا این قرار نبوده است که یک درس تاریخ باشد ، بنابراین در هیچ کجای فیلم وجود ندارد که در آن گفته شود 4 و نیم میلیون اسب در جنگ جهانی اول کشته شدند ، اما این بود مهم این بود كه ما متوجه شدیم كه چه جوی و چه بهترین دوست اسبش تاپتورن قرار است در معرض خطر قرار بگیرند. این واقعاً به ما اطلاع داد و هنگامی كه شروع به كار كردن با (فیلمنامه نویس) ریچارد (كورتیس) كردیم کمی گرانش بیشتری به ما داد. '

جالب است ، من این کارت پستال کوچکی را داشتم که می توانستم روی صفحه اعلانات در پیش پرده خود نگه داشته باشم. این یک عکس از سرزمین No Man بود. من مدتها قبل از شروع تیراندازی آن را داشتم. به یاد دارم که روی صحنه No Man's Land قدم می زدم و کاملاً متعجب شده بودم که بیرون پنجره من ، No Man's Land دقیقاً شبیه این کارت پستال است ، کاری که ریک کارتر انجام داده بسیار دقیق و کاملاً درست است. این روشی است که ما به فیلم نگاه کردیم ، وقتی ما آن عکسهای لحظه ای را داشتیم ، آن لحظه هایی که باید نمادین باشند ، قاب باید کاملاً درست باشد.

این برای استیون و یانوش نیز هست. شما گفتید که مستقیماً به هیچ فیلم خاصی از گذشته احترام نمی گذارید ، اما به نظر من می رسد که با داشتن یک فرم تقسیم شده ، می توانید یک پالت تصویری متمایز برای هر داستان داشته باشید. ممکن است کمی در این باره صحبت کنید؟

از آن لحظه تقریباً تا انتها ، یک پالت رنگ کاملا متفاوت در No Man's Land وجود دارد. ما سه روز متوالی غروب خورشید داشتیم ، بنابراین لحظات آخر فیلم ، که نمی خواهم آن را برای خوانندگان شما خراب کنم ، اما غروب خورشید واقعی است که با فیلترها همراه است ، اما در واقع قرمز نارنجی بود غروب خورشید که ما قادر به شلیک آنها بودیم. این فقط نوسازی بود ، امید دوباره تجدید شد ، نوید نوعی امید و آینده برای آلبرت (جرمی ایروین) و جوی برای ادامه زندگی مشترک بود. این دلیل آن بود.

آیا صحنه اعتباری بعد از این در تیم انتحاری وجود دارد؟

اسپیلبرگ: یکی از بزرگترین چالش های پیگیری همه داستان ها ، فراموش نکردن هرگز آلبرت بود. من خیلی ترسیده بودم که تجربه های جوی با شخصیت های دیگر ، چه در انگلیس و چه در آلمان ، خاطره اولین اقدام را پاک کنند. این چیزی است که من و ریچارد درباره آن صحبت کرده بودیم. این ایده ریچارد بود که بر خلاف نمایش ، حذف آلبرت از کل بازی دوم فیلم باشد ، همان کاری که کتاب انجام می دهد ، اما نه نمایشنامه. آلبرت در کل تجربه حضور در صحنه به هم پیوسته است. ریچارد آن را برای من آورد و من این ایده را دوست داشتم و من گفتم ، 'لطفاً ، پیش برو و آن را آنگونه بنویس.' اما من نمی خواستم آلبرت را کاملاً از حافظه از دست بدهم ، بنابراین به این وسیله رسیدم که فکر می کردم مهم است زیرا آلبرت و پدرش تجارت ناتمام زیادی دارند که مدتها طول می کشد تا رابطه آنها برقرار شود. بنابراین من مادر را به آلبرت پیشنهاد کردم که یک پرچم تبلیغاتی که پدر در جنگهای بوئر بدست آورده بود و این نمادی برای زندگی قبلی جوی و ارتباط او با آلبرت می شود و ما را از طریق فیلم حمل می کند. به این ترتیب بود که توانستم آلبرت را به درون آن برگردانم.

چه چیزی را در جرمی دیدید که باعث شد فکر کنید می تواند در یک فیلم سینمایی پیشرو باشد؟ و از آنجا که من اهل آلمان هستم ، فکر می کردم که چگونه با دیوید کروس روبرو شدید و در مورد توانایی های او به عنوان بازیگر چه نظری دارید؟

اسپیلبرگ: روبان سفید ، دوست داشتم روبان سفید اینگونه بود که من به دیوید کروس برخورد کردم.

کندی: دیوید داخل بود خواننده ، هم.

اسپیلبرگ: و او نیز در بود خواننده ، اما من کار او را بسیار دوست داشتم. من او را می خواستم ، من به طور خاص دنبال دیوید رفتم.

کندی: و لئونید [ایروین] نیز خارق العاده است. پسر کوچکتر

اسپیلبرگ: آره ، برادر کوچکترش. ببینید ، ما صدها آلبرت احتمالی را دیدیم. همانطور که معمولاً اتفاق می افتد ، گاهی اوقات شخصی را در مراحل انتخاب بازیگری که دوست دارید می بینید و مدام می گویید: 'این را بالا ببرید. بیایید ببینیم چه کسی می تواند این شخص مورد علاقه ما را بالای سر ببرد. ' ما تا اواسط مراحل انتخاب بازیگران با جرمی ایروین دیدار نکردیم و من واقعاً از بسیاری از نامزدهای موجود برای بازی بسیار راضی نبودم. من یک ناشناخته می خواستم من نمی خواستم کسی که شناخته شده بود در نقش آلبرت بازی کند. من فهمیدم که آیا اسب قرار است ناشناخته باشد ، آلبرت هم باید همین طور باشد. [می خندد] هر دو باید ناشناخته باشند. بنابراین من به جینا جی ، مدیر انتخاب بازیگر ما ، و نه فقط در انگلیس بلکه در ایرلند ، اسکاتلند ، استرالیا رفتم. همه جا را نگاه کردیم در نیمه راه ، جرمی وارد شد ، کاملاً آزمایش نشده ، به عنوان بازیگر به هیچ وجه مورد آزمایش قرار نگرفت. اما او صداقت خاصی داشت. تمام آنچه که من به دنبال آن هستم صداقت در هر جوانی است که او را راهنمایی می کنم. وقتی من کریستین بیل را پیدا کردم ، او چنان صادق بود که نمی توانم واقعیت وجود یک بازیگر در این بچه را انکار کنم. درو باریمور ، هنری توماس ، صداقت با آنها وجود داشت E.T. هنری کمی تجربه داشت ، درو عملاً هیچ تجربه ای نداشت. من فقط به دنبال اصالت هستم. 'آیا این بچه ها واقعی هستند و آیا آنها شما را متقاعد می کنند که واقعی هستند؟' او بود؛ جرمی واقعی ترین بچه ای بود که دیدیم. همچنین اسب او را بسیار دوست داشت. [می خندد] اسب کمک کرد.

اسپیلبرگ: دیگر چیزی به نام هالیوود وجود ندارد. من فکر می کنم فیلم ها آنقدر جهانی هستند ، آنقدر بین المللی هستند که ما فقط باید بگوییم ، 'آیا دیوید کروس فرصتی دارد که در همه کشورها گسترش یابد و شناخته شود؟' او مطمئناً این کار را می کند.

avatar آخرین قسمت airbender آخرین قسمت

آیا این امر به شما الهام بخشیده است که بعد از این ، مانند یک فیلم یا مینی سریال شبیه کاری که با جنگ جهانی دوم انجام دادید ، دوباره به جنگ جهانی اول بروید؟

اسپیلبرگ: چون من هرگز قصد نداشتم اسب جنگی برای اینکه یک فیلم جنگی باشد ، دکمه یکسانی را نمی خورد ، همان پاسخی را برای من ایجاد نمی کند صرفه جویی در رایان خصوصی خواسته است که من داستانهای بیشتری در مورد جنگ پدرم بگویم. پدر من تقریباً 95 ساله بود و او در جنگ جهانی دوم جنگید و او کسی است که واقعاً مرا درگیر داستانهایی درباره آن جنگ و اهمیت گفتن داستانهای جانبازان در مورد آن جنگ کرده است در حالی که آنها هنوز اینجا هستند تا برخی از این داستانها را به نوه هایشان بنابراین ، نه ، من فکر نمی کنم

اما شما جنگ داخلی را انجام می دهید لینکلن ؟

اسپیلبرگ: این همان چیزی است که من اکنون کارگردانی می کنم ، بله. داشتند انجام می دادند لینکلن ، اما این جنگ داخلی نیست ؛ هیچ صحنه جنگی وجود ندارد این جنگ داخلی نیست.

هر دو فهرست شیندلر و صرفه جویی در رایان خصوصی گرافیکی هستند ، اما به روشی که مهم تلقی می شود. با این کار شما برای PG-13 می رفتید ، زیرا ، بدیهی است ، شما می خواهید خانواده ها بتوانند آن را ببینند. چگونه آنچه را که از ساختن صحنه های جنگ گرافیکی واقعی یاد گرفته اید ، برداشت و کمی آن را تنظیم کرد ، اما همچنان قدرت آن را حفظ کرد؟

اسپیلبرگ: به همان اندازه که چیزهای خاصی را نشان نمی داد ، آن را تعدیل نمی کرد. برای من ، این یک انتخاب خلاقانه تر بود. من سعی داشتم بفهمم ، 'چگونه می توانم سواره نظام را انجام دهم بدون اینکه صدها اسب در حال سقوط و افتادن و لگدمال نشان دادن؟' و من فکر کردم ، 'خوب ، چه می شود اگر ما وظیفه سوارکاری را انجام دهیم اما فقط اسبهای کم سواری را نشان می دهیم که از محل استقرار مسلسل های آلمانی می پرند و قتل عام سقوط مردان و کشته شدن اسب ها را نشان نمی دهند؟' برای من ، این یک انتخاب خلاقانه بود که هم پیشنهاد دهد چه اتفاقی می افتد و هم به شما این امکان را می دهد که فرضیه ها و مشارکت های شخصی خود را به عنوان مخاطب برای تصمیم گیری در مورد میزان تصویری که می خواهید در تصورات خود داشته باشید ، نسبت به آنچه که من نشان داده بودم نشان دهید آی تی. برای من ، عدم نمایش آن بسیار خلاقانه تر از نمایش آن بود. نشان دادن دست و پا و سر کسی در رفتن بسیار آسان تر از انجام این کار به روش دیگری است. من واقعاً به این دلیل به چالش کشیده شدم و از یافتن راههای دیگر لذت می بردم که نه تنها کسب رتبه PG-13 ، بلکه ایجاد این مناسب برای خانواده ها برای دیدن با هم.

کورتیس: استیون هرگز به من نگفت ، 'این PG-13 است.' تعجب آور است [می خندد] بنابراین این محدودیتی نبود. همچنین ، ما در حال کار بر روی کتاب بسیار محبوب کودکان بودیم. مایکل مورپورگو بسیار غمگین است ، بسیار غمگین است. نه وحشت ، بلکه غم. و همچنین نمایشنامه ، که در واقع کار بسیار سختی برای کودکان خردسال است. این فقط یک تجربه تئاتر بسیار طولانی و پیچیده است و هنوز بچه های ده ساله آن را دوست دارند. این یک کیفیت عجیب و غریب دارد که هم به عنوان یک کار کاملاً درست است و هم برای افراد جوان بسیار مناسب ، بدون اینکه از این طریق عمداً به آن اشاره شود.

اسپیلبرگ: با کمال تعجب ، حداقل این باعث تعجب من شد ، من همین واکنش را از بزرگسالان و کودکان می شنوم. آنها روی همان صحنه هایی که آنها را به حرکت در می آورد فرود می آیند. بچه ها ممکن است بیشتر در صحنه هایی با امیلی و خانه مزرعه ای که او به جوی آموزش می دهد برای پریدن تلاش کند ، که سرانجام این کار را می کند ، اما نه با او. جدا از آن ، جایی که به نظر می رسد بچه ها کل این بخش را مورد علاقه شخصی خود می دانند ، بچه های کوچکتر این کار را می کنند ، من تقریباً واکنش های مشابه را از همه سنین دریافت می کنم.

کورتیس: پسرم گفت ، در واقع ، یک چیز عجیب و غریب ، 14 ساله است ، گفت که او فکر می کند این یک فیلم با تاریخ خوب است. [می خندد]

اسپیلبرگ: این اولین باری است که این حرف را از ریچارد می شنوم.

کورتیس: و من گفتم ، 'نه' ، و او گفت ، 'زیرا اغلب وقتی یک فیلم را انتخاب می کنید که با یک دختر به آنجا بروید و همه مسئولیت به عهده شما است و بیشتر آنها فیلم های اکشن یا کمدی های کمی بی ادب هستند و سپس اگر او دوست نداشته باشد که شما گول خورده باشید ، در حالی که در این حالت ، شما هر دو می دانید که چه چیزی را می گیرید. [می خندد]

این فیلم یک نمونه عالی از چگونگی عشق عمیق بین انسان و حیوان است. چه نوع حیوانات خانگی در خانه دارید که شما را حمایت یا تحت تأثیر قرار دهند؟

اسپیلبرگ: خوب ، من سگم را دارم ، پاتر.

اسپیلبرگ: او یک چیز واقعاً بامزه است ، او یک تریر مرزی است. سپس سگ دیگرم ، سگ خانوادگی مان ، هارلو ، که یک چوپان استرالیایی است ، دارم. من سه طوطی دارم اما من با دوازده اسب زندگی می کنم ، زیرا دخترم که تازه 15 ساله شده است ، یک جهنده رقابتی است. او در حالیکه اسبهایش را پریده است در مسابقات به کشور سفر می کند. ما اصطبل برای دوازده اسب داریم. در حال حاضر ما هشت ملک داریم که با ما زندگی می کنند. ما دوازده زندگی کرده ایم و من حدود 15 سال است که با اسب زندگی می کنم. بنابراین وقتی دیدم اسب جنگی ، من شاید حتی بیشتر آماده بودم که داستان را تعریف کنم.

فیلم ها در mcu به ترتیب

کندی: همچنین ، او عصبی بود. به یاد دارم وقتی تصمیم گرفتیم فیلم را بسازیم و می دانستیم که کیت [کپشاو] و Destry ، به ویژه همسر و دخترش ، و این واقعیت که آنها اسب ها را خیلی دوست دارند ، فکر می کنم استیون مسئولیت واقعی خود را برای گرفتن این حق احساس کرد. [می خندد]

اسپیلبرگ: وقتی فهمیدم قصد تعهد به کارگردانی را دارم اسب جنگی، چون قبل از آن خیلی تحت تأثیر بازی و کتاب قرار گرفته بودم ، در واقع به اصطبل رفتم و آنجا با آیفون خود ایستادم و از همه زوایا شروع به عکاسی از اسبها کردم. من فقط سعی کردم ببینم از این اسبها چه تعداد عبارات می توانم بیرون بیاورم. [می خندد] و وقتی فهمیدم که نمی توانم فی نفسه از چشم و صورت اسب بیان کنم ، با ایستادن پشت متوجه شدم که اسب خودش را در تمام تحمل خود بیان می کند. اسب به هر چهار پا ، دم ، گوش مخصوصاً چگونگی حرکت گوش در جهت جلب توجه خود به آنچه که به آن واکنش نشان می دهد ، احتیاج داشت که شما برای دیدن واقعاً باشکوه بودن اسب به آن نیاز داشتید. من وقت زیادی را با آن آیفون گذراندم و سعی کردم بفهمم چگونه اسب را شلیک می کنم. [می خندد]

آیا آنها اغلب به شما گوش می دهند؟

اسپیلبرگ: اسب ها خیلی اوقات به من گوش نمی دادند. بابی لوگرن ، نجواگر اسب ما اغلب به من گوش می داد و او کسی بود که وظیفه داشت عملکرد را از جوی خارج کند.